بحث ِ " حق "  و  " رحمت "

 

از محتسبی که چشم بسته قلم  ِ شوم‌اش را زیر هر کتابت ِ منکران ِ رحمت آسمانی می‌کشد بر اساس ِ هر حذفی دوزارو ده شاهی ، توقع داشتم دوبیتی ِ خیامی را قلم بطلان بکشد هرچند همین قلم بطلان کشیدن‌ها به حق است که چون باد ِ بنیان کنی خود ِ محتسب را خواهد برد و حضور او و قدرت اوست که دلیل محکم ِ انکار رحمت است!  

اما از صادق هدایت ِ ظاهرا کافر بعید بود صرفا به دلیل عدم درک ، دوبیتی زیر را از خیام نداند:

ای سوخته‌ی سوخته‌ی سوختنی

ای آتش دوزخ از تو افروختنی

تا کِی گویی که برحقم رحمت کن

حق را تو کجا به رحمت آمیختنی؟

 

خیام در این دو بیت انسانی را مخاطب قرار داده است که خود را برحق دانسته و در عبادت خویش منتظر رحمت آسمانی است. به او می‌گوید:

 

ای کسی که سوخته‌ای و خودت به سوختبار و ذغال و هیزم تبدیل شده‌ای

ای انسانی که آتش جهنم از تو افروخته می‌شود

تا کِی دست به آسمان می‌بری و بر حق ِ خود طالب رحمتی؟

چرا حق را به رحمت وصل کرده‌ای؟

 

انسانی که حق دارد رحمتی بر او واجب نیست! در دوزخ تنها طالبان حق می‌سوزند و  نجات یافته‌گان (کافران واقعی) سُرو مُر و گُنده با دماغی چاق در خیابان سوت بلبلی می‌زنند!