غزل  1504

 

مولوی در تارو پود ِ غزل 1504 موضوعی را مطرح می کند که شاید امروز در جامعه­ ی ایران مورد بحث است و آن ( نوع ِ دگرگونی) در ساختار جامعه است. اصلاح طلبان به تغییر آرام و صبور جامعه معتقدند.

مولوی در غزل 1504  به این صبوری اشاره می کند و آن را مذهب ِ اُستاد ( مذهب رسمی) می خواند و این طرز تفکر را به ریشخند می گیرد زیرا به سامانی معتقد است که چیزی تازه و بدیع است و هنوز ایجاد نشده چنان که گوید ( مَگَر از قعر ِ طوفانش بَرآرَم – چُنان که نیست را ایجاد کردم) ایجاد ِ نیست حرف اصلی است در غیر این صورت  هیچ بدعتی در کار شاعر نیست. به دو بیت از غزل 1504 دقت کنید:

مرا استاد صبر است و از این رو

خلاف ِ مذهب ِ استاد کردم

جهانی که نشد آباد هرگز

به ویران کردنش آباد کردم