تصحیح غزل ، جنگ در شش سنگر

 

از وجاهت و امانت‌داری ِ ادبی  ِ کاتبان و خوش‌نویسانی  که یله بر نازبالش ِ دولت‌جبارانی که عمرش دراز باد جوهر بر سینه‌ی  کاغذ طلاچکان می‌کردند بگذریم. آنها اینک هشت کفن پوسانده‌اند و ما را با نسخه‌هائی که غالبأ از نابدترشان استخراج می‌فرمودند تنها گذاشتند!

حال با  محققان و مصححان رنگ به رنگی طرفی که  یله بر متّکای  ِ دانشگاه ِ‌اشغال شده به انتشار معجوج و طبع  مغشوش مشغول‌اند. آنها را چه می‌کنی که پیش از رفتن می‌خواهند هرچه بیشتر شعور ملی را کفن‌پوش کنند و هرچه بیشتر شترمرغ را ترکیبی از شین به معنای ستاره‌ی برج حنزل که در اصل و ریشه  از ابرانی ِ آتش آمده است و « تر»  به معنای «تازه بر اساس  ترتیزکان که به تر تیزند! »  و «مرغ»  وجه طیرانی  ِ مستدس از ریشه‌ی « موررروق » و مراد  پرنده‌ای باشد که  غفلتا تخم  ‌نهد؟  با این به اصطلاح لاتین: 

ژانر ِکاتبان چه می‌کنید؟ به این عوام‌فریبانی که بجای پاسخ مستدل به پرسشی روشن به جبار شکایت می‌برند که « خدای‌گانا فیلترش نمایید  لطفأ! ».

اکثر این کاتبان که تعدادشان دارد از ساکنان گربه جغرافیایی  بیرون می‌زند ماشالله ماشالله همه مولانا خوان و مولاناشناس شده و  چنان درو تخته را به هم می دوزند که مبل را از میل لنگ تشخیص ندهی و این پیچیده گفتن شده است عمق و معنا!  اگر چیزی گفتید که کسی نفهمید یعنی نکته گفته اید  که قابل تعمق  بوده است و این میراث همان تخلیه به منبر است.

این کاتبان که از زمان رضا شاه  در خرابات‌ها و ویرانه‌ها همنشین راهزنان بودند آرام آرام در فصول بارانی  ژنده‌پاره را برداشتند و کنار سقف‌های کروی مساجد منزل کردند و چون پناه آنان اعتقادی هم در بر نداشت آن سقف‌های کروی را خانقاه نامیدند. بی‌اتفاقی و کسالت خانقاه و بی‌کاری محیط آنها را نیز به کتاب دعا و خطابه‌ها عادت داد با گسترش شهرنشینی ای خیل آرام آرام به شهر سرازیر شد و چون کار دیگری جز خطابت نمی‌آنست به دعوت مردم به راه نامشخص زد!  دشواری شناخت شاعر آزاده  در همین گذرهای ظلمانی‌ست ورنه راه مشخص است.

کاتبانی که گفتم بخاطر تعصب کورکورانه به لهجه و گویش پشت‌کوهی خویش هر ادیبی و شاعری را متولد چنان بوته انگاشتند. مثلا اگر شاعری بنا بر ضرورت وزن  «گرسنگی» را «گسنگی» تحریر کند فریاد بر می‌اورند که: « دیدید ! این لهجه مربوط به ابرقوست و مردم آنجا می‌گویند«گُسنگی»!

می‌گویی این تحقیق نیست جانم. این یک تعصب محض است که در تحقیق سرطان ایجاد کرده است. اولا این بیت ِ عطار:

گرسنه بودند آنجا هر سه کس

برنیامدشان ز گسنگی نفس

هیچ ربطی به آوای ِ «گُسنگی» در فلان منطقه جغرافیایی ندارد. تنها ضرورت وزن  این نوع تلفظ را لازم کرده است و بیت فوق با اعراب‌صحیح چنین است:

گــُــرســــــــِنـــــــــــــِـه بودند آنجا هَر سِه کَس

برنیامَدشان ز ِ گــُــــسنــــــِــگــــّـــــی   نفس

با این حساب نه « گــُــرســــــــِنـــــــــــــِـه »  به کسره‌ی سین ربطی به «گُسنگی» با سکون سین دارد  و نه  در مصراع دوم ِ « گــُــــسنــــــِــگــــّـــــی » با تشدید «گاف».

یکی نیست به این استادان علامه بگوید برادرجان تو که هنوز بیت مثنوی زیرا را:

همچنان در مرگ یکسان می‌رویم

نیم در خُــسران و نیمی خَـس رویم

(به معنای این که در هنگام مرگ همه یکسان هستیم نیمی  در رنج و نیمی چون خاشاک)

به صورت زیر می‌خوانی:

همچنان در مرگ یکسان می‌رویم

نیم در خُــسران و نیمی خَـُــــسرویم

(به معنای این که هنگام مرگ همه یکسانیم اما نیمی در رنج و نیمی پادشاهیم!!!!)

بهتر نیست اول تکلیف خودت را با یارانه‌ی خسروان معلوم کنی بعد صوف سالوس  ِ‌بی‌نیازی پوشی؟

ادبیات مملکت و دانشجویان هاج و واج را عنتر خودت کرده‌ای که چه؟

اشاره  کوتاهم  از آن جهت بود که بگویم تصحیح غزل‌ها به سختی  ِ جنگیدن با تعصبات کورکورانه ی برخی  دانشمندان ملی  در گستره‌ی اجتماعات آسیب‌زده است.